familiarity
معنی
اشنایی، خودمانی، انس
سایر معانی: نزدیکی، دوستی، صمیمیت، همکاری نزدیک، خودمانی بودن، ندار بودن (با کسی)، خودی بودن، رسمی نبودن، بی تکلفی، دست به سر و گوش کسی کشیدن، ماچ و بوسه (و کارهایی که معمولا در خلوت انجام می شود)، (با : with) دانش، تبحر، خبرگی، بلدی، پر رویی، گستاخی، خودمانی بودن بیش از حد
سایر معانی: نزدیکی، دوستی، صمیمیت، همکاری نزدیک، خودمانی بودن، ندار بودن (با کسی)، خودی بودن، رسمی نبودن، بی تکلفی، دست به سر و گوش کسی کشیدن، ماچ و بوسه (و کارهایی که معمولا در خلوت انجام می شود)، (با : with) دانش، تبحر، خبرگی، بلدی، پر رویی، گستاخی، خودمانی بودن بیش از حد
دیکشنری
آشنایی
اسم
familiarity, fondnessانس
familiarity, acquaintance, orientation, friendshipاشنایی
intimacy, familiarity, friendliness, particularityخودمانی
ترجمه آنلاین
آشنایی
مترادف
acquaintance ، acquaintanceship ، boldness ، closeness ، ease ، fellowship ، forwardness ، freedom ، freshness ، friendship ، informality ، intimacy ، liberty ، naturalness ، openness ، presumption ، sociability ، unceremoniousness