familiarity
/fəˌmɪˈljerəti/

معنی

اشنایی، خودمانی، انس
سایر معانی: نزدیکی، دوستی، صمیمیت، همکاری نزدیک، خودمانی بودن، ندار بودن (با کسی)، خودی بودن، رسمی نبودن، بی تکلفی، دست به سر و گوش کسی کشیدن، ماچ و بوسه (و کارهایی که معمولا در خلوت انجام می شود)، (با : with) دانش، تبحر، خبرگی، بلدی، پر رویی، گستاخی، خودمانی بودن بیش از حد

دیکشنری

آشنایی
اسم
familiarity, fondnessانس
familiarity, acquaintance, orientation, friendshipاشنایی
intimacy, familiarity, friendliness, particularityخودمانی

ترجمه آنلاین

آشنایی

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.