معنی

لکنت زبان پیدا کردن، گیر کردن، بالکنت گفتن، با شبهه و تردید سخن گفتن، تزلزل یا لغزش پیدا کردن
سایر معانی: تلوتلو خوردن، با تزلزل راه رفتن، لرزان لرزان رفتن، سکندری خوران راه رفتن، بلخشیدن، سست راه رفتن، بریده بریده حرف زدن، تپق زدن، من من کردن، لکنت داشتن، تته پته کردن، تاتا کردن، با تردید (یا ترس) گفتن، (صدا) لرزیدن، دو دلی کردن، تزلزل نشان دادن، به تردید افتادن، اندیدن، خود را باختن، جا خوردن، از توان افتادن، بی رمق شدن، رو به ضعف گذاشتن

دیکشنری

سرماخوردگی
فعل
falter, fumbleلکنت زبان پیدا کردن
falter, foul, stammer, stick, stymieگیر کردن
hotter, falter, hesitate, stammerبالکنت گفتن
falterبا شبهه و تردید سخن گفتن
falterتزلزل یا لغزش پیدا کردن

ترجمه آنلاین

لنگیدن

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.