fair game
معنی
(مجازی - هرچیز که حمله به آن یا تعقیب آن مجاز باشد) آماج روا، طعمه ی حاضر و آماده، دست انداختنی، مسخره کردنی، مضحکه، آماج حمله، شکار مجاز، شکار قانونی (در فصل شکار و طبق مقررات)
[ریاضیات] بازی منصفانه
[آمار] بازی منصفانه
[ریاضیات] بازی منصفانه
[آمار] بازی منصفانه
دیکشنری
بازی عادلانه
ترجمه آنلاین
بازی منصفانه
مترادف
clear stage ، even break ، fair field ، fair play ، fair shake ، level playing field ، prey ، quarry ، target ، up for grabs