fagot
معنی
اغوش، دسته، دسته هیزم، ریشه کردن حاشیه پارچه، بخیه زینتی، دسته کردن، بهم بستن
سایر معانی: یک بسته هیزم، دسته ی هیزم، دسته ی چوب (برای سوزاندن در بخاری و غیره)، هیمه، (فلزکاری) آهن بسته بندی شده، (توده یا قلمبه ی آهن که پس از حرارت دادن نورد می شود و تبدیل به شمش یا مفتول می گردد) آهن خام، (هیزم و آهن) بسته بندی کردن
سایر معانی: یک بسته هیزم، دسته ی هیزم، دسته ی چوب (برای سوزاندن در بخاری و غیره)، هیمه، (فلزکاری) آهن بسته بندی شده، (توده یا قلمبه ی آهن که پس از حرارت دادن نورد می شود و تبدیل به شمش یا مفتول می گردد) آهن خام، (هیزم و آهن) بسته بندی کردن
دیکشنری
قورباغه
اسم
category, class, handle, clique, gang, fagotدسته
woodpile, fagot, faggotدسته هیزم
fagot, faggotریشه کردن حاشیه پارچه
fagot, faggotبخیه زینتی
arms, embrace, armful, fagotاغوش
فعل
fagot, cluster, bundle, bunch, band, bandageدسته کردن
fagot, apply, couple, truss, faggotبهم بستن
ترجمه آنلاین
ولگرد