ویر [اقتصاد] علاقه و اشتیاق شدید برای خرید کالایی خاص در طی مدتزمانی کوتاه
واژههای مصوب فرهنگستان
[سینما] محو به سیاهی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[سینما] زیاد شدن تدریجی صدا - زیاد شدن صدا - نمایان کردن تدریجی
فاتا [علوم نظامی] ← واپایشگر رقمیـ الکترونیکی تماماختیار
پژمرده سایر معانی: پژمردن، خشک شدن، کم رنگ شدن، بی نور شدن، کم کم ناپدیدی شدن محو کردن، محو شدن
[سینما] فیدر - فیلتر پولاریزان مضاعف [برق و الکترونیک] محو کننده نوعی کنترل برای گذر تدریجی از یک میکروفون به کانال شنیداری ،یا دوربین تلویزیونی به دیگری . در هر بار تغییر ،سطح سیگنال اساساً ...
(در پرتغال و برزیل) آواز مردمی پرتغالی (که معمولا غم انگیز است)، آواز غریبی
[برق و الکترونیک] محو شدگی جذبی تغییرات تدریجی در قدرت سیگنال رادیویی در یافتی عمدتا به دلیل تغییرات آهسته جذب جوی در مسیر سیگنال
[برق و الکترونیک] محو دامنه نوعی محو شدگی که در آن دامنه ی تمام مؤلفه های بسامدی سیگنال مدوله شده ی حامل به صورت یکنواخت تضعیف می شود .
[نساجی] رنگی که پس از مخلوط شدن با رنگ دیگرسبب کاهش ثبات نوری رنگ دوم می شود
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.