fable
معنی
داستان، حکایت اخلاقی، دروغ، افسانه، موضوع، حکایت گفتن
سایر معانی: قصه گفتن، حکایت بافتن، افسانه نوشتن، دروغ بافی کردن، حکایت (به ویژه اگر اخلاقی باشد و شخصیت های آن حیوانات باشند مثل حکایات کلیله و دمنه)، داستان (اخلاقی)، دستان، اسطوره، داستان دروغین، (قدیمی) ساختار یا داستان یک اثر ادبی، طرح داستان، دروه
سایر معانی: قصه گفتن، حکایت بافتن، افسانه نوشتن، دروغ بافی کردن، حکایت (به ویژه اگر اخلاقی باشد و شخصیت های آن حیوانات باشند مثل حکایات کلیله و دمنه)، داستان (اخلاقی)، دستان، اسطوره، داستان دروغین، (قدیمی) ساختار یا داستان یک اثر ادبی، طرح داستان، دروه
دیکشنری
افسانه
اسم
legend, myth, tale, fable, fiction, mythosافسانه
story, tale, fiction, narrative, narration, fableداستان
lie, false, falsehood, untruth, fiction, fableدروغ
fable, apologueحکایت اخلاقی
subject, theme, issue, topic, matter, fableموضوع
فعل
fableحکایت گفتن
ترجمه آنلاین
افسانه
مترادف
allegory ، apologue ، bestiary ، bunk ، crock ، fabrication ، fairy story ، fairy tale ، falsehood ، fantasy ، fib ، fiction ، figment ، fish story ، hogwash ، invention ، legend ، lie ، myth ، old chestnut ، old saw ، one for the birds ، parable ، romance ، tale ، tall story ، untruth ، white lie ، whopper ، yarn