expropriate
معنی
مصادره کردن، سلب مالکیت کردن از، از تملک در اوردن
سایر معانی: (گرفتن ملک و غیره از صاحب آن برای منظورهای عام المنفعه مثلا کشیدن جاده) سلب مالکیت کردن (به واسطه ی افتادن در طرح)، به زور ستاندن، (از نظر مالی یا ملکی) اجحاف کردن، دزدیدن، غصب کردن، بالاکشیدن، (ملک و غیره را) از دیگری به خود انتقال دادن
[حقوق] سلب مالکیت کردن، مصادره کردن، خلع ید کردن
سایر معانی: (گرفتن ملک و غیره از صاحب آن برای منظورهای عام المنفعه مثلا کشیدن جاده) سلب مالکیت کردن (به واسطه ی افتادن در طرح)، به زور ستاندن، (از نظر مالی یا ملکی) اجحاف کردن، دزدیدن، غصب کردن، بالاکشیدن، (ملک و غیره را) از دیگری به خود انتقال دادن
[حقوق] سلب مالکیت کردن، مصادره کردن، خلع ید کردن
دیکشنری
انصراف دادن
فعل
expropriateسلب مالکیت کردن از
escheat, requisition, sequester, confiscate, expropriate, seizeمصادره کردن
expropriateاز تملک در اوردن
ترجمه آنلاین
مصادره کردن
مترادف
accroach ، annex ، appropriate ، arrogate ، assume ، commandeer ، confiscate ، deprive of property ، dispossess ، impound ، preempt ، requisition ، sequester ، take ، take over