exposed
معنی
روباز، بی پناه، سرد، اشکار، پدیدار، درمعر نهاده
[سینما] نور دیده - نور خورده - حلقه های فیلمبرداری شده - فیلم نگاتیف / نور دیدن فیلم نگاتیف
[عمران و معماری] نمایان
[کوه نوردی] بی حفاظ.
[سینما] نور دیده - نور خورده - حلقه های فیلمبرداری شده - فیلم نگاتیف / نور دیدن فیلم نگاتیف
[عمران و معماری] نمایان
[کوه نوردی] بی حفاظ.
دیکشنری
در معرض
فعل
expose, subjectدر معرض گذاشتن
impart, expose, divulgeافشاء کردن
display, represent, exhibit, depict, perform, exposeنمایش دادن
exposeبیپناه گذاشتن
exposeبی حفاظ گذاردن
reveal, expose, lay out, manifestظاهر ساختن
ترجمه آنلاین
در معرض
مترادف
apparent ، bare ، bared ، brought to light ، caught ، clear ، debunked ، defined ، denuded ، disclosed ، discovered ، divulged ، dug up ، evident ، exhibited ، for show ، found out ، laid bare ، made manifest ، manifest ، naked ، on display ، on the spot ، on view ، open ، peeled ، resolved ، revealed ، shown ، solved ، stripped ، unconcealed ، uncovered ، unhidden ، unmasked ، unprotected ، unsealed ، unsheltered ، unveiled ، visible