expedition
معنی
سرعت، تسریع، سفر، اردوکشی، هیئت اعزامی
سایر معانی: گسیل، اعزام (به ماموریت یا سفر یا اکتشاف یا کارزار)، روانه سازی، (اشخاص یا کشتی ها و غیره) اعزام شده، اعزامی، گسیلی، گسیلشی، گروه اعزامی، ماموریت، گمارش، دستور بری، تندی، شتاب، چستی، جلدی
[کوه نوردی] هیئت، کاروان
سایر معانی: گسیل، اعزام (به ماموریت یا سفر یا اکتشاف یا کارزار)، روانه سازی، (اشخاص یا کشتی ها و غیره) اعزام شده، اعزامی، گسیلی، گسیلشی، گروه اعزامی، ماموریت، گمارش، دستور بری، تندی، شتاب، چستی، جلدی
[کوه نوردی] هیئت، کاروان
دیکشنری
اکسپدیشن
اسم
travel, trip, journey, tour, voyage, expeditionسفر
expeditionاردوکشی
speed, velocity, rapidity, rate, pace, expeditionسرعت
acceleration, speed-up, precipitation, expeditionتسریع
expeditionهيئت اعزامی
ترجمه آنلاین
اعزام
مترادف
campaign ، caravan ، cavalcade ، company ، crew ، crowd ، cruise ، crusade ، enterprise ، entrada ، excursion ، exploration ، explorers ، fleet ، jaunt ، junket ، mission ، outing ، party ، patrol ، peregrination ، picnic ، posse ، quest ، safari ، squadron ، swing ، team ، tour ، travel ، travellers ، trek ، trip ، undertaking ، voyage ، voyagers ، wayfarers