معنی

دفع کردن، اخراج کردن، تطهیر کردن
سایر معانی: اخراج کردن ارواح پلید

دیکشنری

فراموشی
فعل
ward off, fend, exorcise, stave off, countercheck, stand offدفع کردن
exorcise, out, deport, oust, send down, exorcizeاخراج کردن
exorcise, cleanse, exorcize, expurgate, lustrate, purgeتطهیر کردن

ترجمه آنلاین

جن گیری

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.