exigence
معنی
پیش امد، ضرورت
سایر معانی: اقتضا، تقاضا، موقع تنگ
سایر معانی: اقتضا، تقاضا، موقع تنگ
دیکشنری
اجبار
اسم
necessity, urgency, exigency, exigenceضرورت
happening, accidence, accident, circumstance, event, exigenceپیش امد
ترجمه آنلاین
ضرورت