exemplification
معنی
تمثیل، استنساخ، نمونهاوری، مثال اوری
سایر معانی: (از طریق مثال نشان دادن) با مثال روشن کردن، مانند آوردن، مثال، نمونه، سرمشق، استنسا
سایر معانی: (از طریق مثال نشان دادن) با مثال روشن کردن، مانند آوردن، مثال، نمونه، سرمشق، استنسا
دیکشنری
نمونه
اسم
allegory, parable, exemplification, similitude, emblem, exemplumتمثیل
exemplificationنمونهاوری
exemplificationمثال اوری
transcription, derivation, exemplificationاستنساخ
ترجمه آنلاین
نمونه سازی