execution
معنی
انجام، اجرا، توقیف، اعدام، ادا، انفاذ
سایر معانی: کاربست، به کاربندی، از پیش بری، روش انجام (به ویژه در مورد کارهای هنری)، ایفا، (حقوق) اجراییه، اجرای حکم دادگاه، (سند و غیره) رسمی سازی، قانونی سازی، (قدیمی) عمل موثر، عمل تخریبی، ویرانگری
[حسابداری] اجراء
[سینما] اجرا
[کامپیوتر] اجرا .گ
[برق و الکترونیک] اجرا
سایر معانی: کاربست، به کاربندی، از پیش بری، روش انجام (به ویژه در مورد کارهای هنری)، ایفا، (حقوق) اجراییه، اجرای حکم دادگاه، (سند و غیره) رسمی سازی، قانونی سازی، (قدیمی) عمل موثر، عمل تخریبی، ویرانگری
[حسابداری] اجراء
[سینما] اجرا
[کامپیوتر] اجرا .گ
[برق و الکترونیک] اجرا
دیکشنری
اجرا
اسم
execution, hanging, gallows, extinctionاعدام
performance, implementation, execution, administration, accomplishmentاجرا
performance, implementation, implement, fulfillment, accomplishment, executionانجام
detention, arrest, custody, internment, suppression, executionتوقیف
gesture, executionادا
execution, penetrance, sendingانفاذ
ترجمه آنلاین
اعدام
مترادف
beheading ، capital punishment ، contract killing ، crucifixion ، decapitation ، electrocution ، gassing ، guillotining ، hanging ، hit ، impalement ، lethal injection ، necktie party ، punishment ، rub out ، shooting ، strangling ، strangulation