معنی

ادا کردن، عمل کردن، نمایش دادن، اداره کردن، اجرا کردن، اعدام کردن، عمل اوردن، قانونی کردن، نواختن
سایر معانی: به کار بستن، روان کردن، از پیش بردن، انجام دادن، به انجام رساندن، برگزار کردن، (اجرای قانون و مقررات و غیره را) سرپرستی کردن، مجری (قانون و غیره) بودن، اعمال کردن، به موقع اجرا گذاردن، جامه ی عمل پوشاندن، (طبق طرح یا نقشه یا سفارش) ساختن، به وجود آوردن، (در نمایش و غیره) نقش اجرا کردن، بازی کردن، (موسیقی) آهنگ (و غیره) اجرا کردن، زدن، (کامپیوتر) اجرا کردن برنامه یا دستورالعمل، کاربندی کردن
[کامپیوتر] اجرا - انجام آنچه که یک دستورالعمل آن را می خواهد. کامپیوتر پس از بیرون کشیدن دستوالعمل از حافظه ( در چرخه ی واکشی )، آن را در « چرخه ی اجرا» به اجرا در می آورد. نگاه کنید به computer architecture. - اجرا، اجرا کردن .
[برق و الکترونیک] اجراکردن انجام عملیات موجود در برنامه ذخیره شده در رایانه .
[حقوق] اجرا کردن، به مورد اجرا گذاشتن، امضاء کردن، اعدام کردن، تشریفات لازم برای اعتبار بخشیدن به سندی را انجام دادن (مانند تنظیم و امضاء و مبادله)
[ریاضیات] اجرا کردن، انجام دادن، محاسبه کردن

دیکشنری

اجرا کردن
فعل
perform, execute, enforce, apply, administer, administrateاجرا کردن
execute, administer, administrateاعدام کردن
legalize, legislate, validate, execute, legitimatize, legtimizeقانونی کردن
manage, manipulate, administer, run, operate, executeاداره کردن
play, sound, execute, strike upنواختن
act, operate, do, function, work, executeعمل کردن
carry out, conduct, execute, manufacture, produceعمل اوردن
utter, acquit, discourse, enounce, execute, expressادا کردن
display, represent, exhibit, depict, perform, executeنمایش دادن

ترجمه آنلاین

اجرا کنند

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.