estuary
معنی
مدخل، خور
سایر معانی: (دهانه ی رودخانه به ویژه جایی که آب شور دریا با آب شیرین رودخانه آمیخته می شود) کشندان، مصب، دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد
[عمران و معماری] مصب - شارگاه - کشندان - دهانه
[زمین شناسی] خلیج دهانه ای توده ای نیمه محصور از آب های ساحلی در مکانی که آب دریا با آب های شیرین مخلوط می شود. مدخل قیف مانند ورودی رودخانه به دریا که بر اثر بالا آمدن سطح دریا یا فرونشینی زمین سیلابی دهانه رودخانه ساخته شده است.
[خاک شناسی] دهانه رودخانه
[آب و خاک] شارگاه، ورودی آبراهه، مصب
سایر معانی: (دهانه ی رودخانه به ویژه جایی که آب شور دریا با آب شیرین رودخانه آمیخته می شود) کشندان، مصب، دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد
[عمران و معماری] مصب - شارگاه - کشندان - دهانه
[زمین شناسی] خلیج دهانه ای توده ای نیمه محصور از آب های ساحلی در مکانی که آب دریا با آب های شیرین مخلوط می شود. مدخل قیف مانند ورودی رودخانه به دریا که بر اثر بالا آمدن سطح دریا یا فرونشینی زمین سیلابی دهانه رودخانه ساخته شده است.
[خاک شناسی] دهانه رودخانه
[آب و خاک] شارگاه، ورودی آبراهه، مصب
دیکشنری
سقوط
اسم
estuary, cove, bay, firth, gulf, inletخور
entry, portal, entrance, gateway, gate, estuaryمدخل
ترجمه آنلاین
مصب