معنی

عصر، دوره، عهد، زمان، مبدا تاریخ، حادثه تاریخی، اغاز فصل جدید، عصرتاریخی
سایر معانی: (ابتدای عصر جدید) آغاز دوران (نوین)، نودوران، نوزمانه، نوروزگار، عصر نو، (مدت زمان با در نظر گرفتن رویداد یا شخصیت مهم و غیره) عصر، دوران، روزگار، زمانه، برهه (از زمان)، تاریخ، نقطه ی عطف، (زمین شناسی) دور (از period کمتر و از age طولانی تر است) (در برابر: دوران = era و: دوره = period)، (نجوم) زمان تعیین مکان ستارگان و غیره و یا زمان انجام مشاهده ی نجومی، مبدا تاری
[زمین شناسی] مبدا، دور (مقیاس زمان زمین شناسی) تعیین کننده زمان تعریف موقعیت از یک مدار ماهواره است. یک گردش فرضی دور زمین بطوری که هر نقطه دارای فاصله یکسانی از قطب شما و قطب جنوب باشد.

دیکشنری

دوره
اسم
age, era, evening, time, afternoon, epochعصر
period, course, era, term, cycle, epochدوره
epochمبدا تاریخ
time, period, date, moment, epochزمان
epochحادثه تاریخی
covenant, era, promise, age, vow, epochعهد
epochاغاز فصل جدید
epoch, eraعصرتاریخی

ترجمه آنلاین

دوران

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.