معنی

فرا گرفتن، قورت دادن، غرق کردن در، توی چیزی فرو بردن
سایر معانی: احاطه کردن، گرفتار شدن، درگیر شدن، گیرانداختن، غوطه ورساختن، خروشان کردن

دیکشنری

فرو ریختن
فعل
gobble, poop, gulp, ingest, engulf, feedقورت دادن
learn, engulf, absorb, adopt, comprehend, envelopفرا گرفتن
engulfغرق کردن در
engulfتوی چیزی فرو بردن

ترجمه آنلاین

غرق کردن

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.