encounter
معنی
ملاقات، رویارویی، تصادف، برخورد، مواجهه، روبرو شدن، مواجه شدن با، رویاروی شدن، ملاقات کردن، تصادف کردن، مصادف شدن با، دست بگریبان شدن با
سایر معانی: (اتفاقا) برخوردن به، (در نبرد یا کشمش و غیره) برخورد پیدا کردن با، مصاف دادن، رودر رو شدن، جلو (کسی) ایستادن، نبرد، رزم، رو در رویی، درگیری، (روان شناسی) وابسته به گروه رویارویی
سایر معانی: (اتفاقا) برخوردن به، (در نبرد یا کشمش و غیره) برخورد پیدا کردن با، مصاف دادن، رودر رو شدن، جلو (کسی) ایستادن، نبرد، رزم، رو در رویی، درگیری، (روان شناسی) وابسته به گروه رویارویی
دیکشنری
رویارویی
اسم
collision, encounter, conflict, clash, incidence, meetingبرخورد
encounter, confrontation, meeting face to faceمواجهه
encounterرویارویی
meeting, encounter, dateملاقات
accident, chance, coincidence, hit, incident, encounterتصادف
فعل
encounter, envisage, crossروبرو شدن
face, meet, encounterمواجه شدن با
encounter, faceرویاروی شدن
meet, visit, encounter, have an interview, seeملاقات کردن
hurtle, encounter, jarتصادف کردن
encounter, meetمصادف شدن با
encounterدست بگریبان شدن با
ترجمه آنلاین
برخورد