encircle
معنی
در برداشتن، احاطه کردن، دور گرفتن، دور چیزی گشتن، حلقه زدن
سایر معانی: محاصره کردن، محصور کردن، محاط کردن، در دایره قرار دادن، (دایره وار) دور چیزی را گرفتن، گردگیری کردن، در پرهون کردن
[ریاضیات] دور گرفتن، در بر داشتن، احاطه کردن، دور زدن
سایر معانی: محاصره کردن، محصور کردن، محاط کردن، در دایره قرار دادن، (دایره وار) دور چیزی را گرفتن، گردگیری کردن، در پرهون کردن
[ریاضیات] دور گرفتن، در بر داشتن، احاطه کردن، دور زدن
دیکشنری
محاصره کردن
فعل
circle, embed, encircle, encompass, enlace, girthدور گرفتن
hem, corral, encompass, beset, ring, encircleاحاطه کردن
encircle, encompass, ring, windحلقه زدن
circuit, encircleدور چیزی گشتن
comprise, bear, comport, contain, embody, encircleدر برداشتن