enamel
معنی
سایر معانی: لعاب (که به سفال و فلز و غیره می دهند)، لاب، لایه آب، لیزابه، لعابدار کردن، مینادار کردن، لعاب زدن به، با رنگ های گوناگون آذین کردن، رنگارنگ کردن، میناکاری، (دندان) مینا، (هر چیز لعاب مانند) لعابسانه، میناسانه، روکش جلادار، ظرف لعابی، لعابی، گنجانه ی لعابی، (رنگی که پس از خشک شدن سخت و براق و لعاب مانند می شود) رنگ مینایی، رنگ لعابی
[شیمی] لعاب، مینا
[دندانپزشکی] مینا، خارجی ترین لایه تاج دندان که بدلیل استحکام بالا از عاج دندان محافظت می کند، نسج بسیار سخت (سخت ترین نسج زنده بدن انسان) آهکی که عاج تاج دندان یعنی تاج آناتومیکی را می پوشاند
[زمین شناسی] مینا خارجی ترین لایه تاج دندان که بدلیل استحکام بالا از عاج دندان محافظت می کند، نسج بسیار سخت (سخت ترین نسج زنده بدن انسان) آهکی که عاج تاج دندان یعنی تاج آناتومیکی را می پوشاند
[نساجی] لعاب
[پلیمر] لعاب، نوعی پوشش رویه می باشد