emplacement
معنی
جا، محل نصب، تعیین محل، تعیین جا
سایر معانی: در جا(ی خود) گذاری، کارگذاشتن، قرار دهی، جادادن، محل استقرار، موضع، ـ گاه
سایر معانی: در جا(ی خود) گذاری، کارگذاشتن، قرار دهی، جادادن، محل استقرار، موضع، ـ گاه
دیکشنری
تعویض
اسم
emplacementمحل نصب
location, emplacementتعیین محل
place, room, space, case, seat, emplacementجا
emplacementتعیین جا
ترجمه آنلاین
استقرار