emphatic
معنی
موکد، تاکید شده، باقوت تلفظ شده
سایر معانی: مصر، سمج، پا فشار، قاطع، محکم، قرص
سایر معانی: مصر، سمج، پا فشار، قاطع، محکم، قرص
دیکشنری
محرز
صفت
strict, emphatic, emphasized, corroborated, forcefulموکد
emphaticتاکید شده
emphaticباقوت تلفظ شده
ترجمه آنلاین
تاکیدی
مترادف
absolute ، accented ، assertive ، assured ، categorical ، certain ، cogent ، confident ، decided ، definite ، definitive ، determined ، direct ، distinct ، dogmatic ، dynamic ، earnest ، energetic ، explicit ، express ، flat ، for a face ، forceful ، forcible ، important ، impressive ، marked ، momentous ، no mistake ، pointed ، positive ، potent ، powerful ، pronounced ، resounding ، significant ، sober ، solemn ، stressed ، striking ، strong ، sure ، telling ، trenchant ، unmistakable ، vigorous