emblazon
معنی
تعریف کردن
سایر معانی: (به ویژه با نشان های نجابت خانوادگی) آراستن، آذین کردن، (با رنگ های گوناگون) تزیین کردن، (به طور درخشان و رنگارنگ) جلوه گر ساختن، (شهرت و غیره) پراکندن، ساطع کردن، رخشاندن، بانشانهای نجابت خانوادگی اراستن
سایر معانی: (به ویژه با نشان های نجابت خانوادگی) آراستن، آذین کردن، (با رنگ های گوناگون) تزیین کردن، (به طور درخشان و رنگارنگ) جلوه گر ساختن، (شهرت و غیره) پراکندن، ساطع کردن، رخشاندن، بانشانهای نجابت خانوادگی اراستن
دیکشنری
لباس
فعل
emblazonبانشانهای نجابت خانوادگی اراستن
define, tell, describe, praise, emblazon, unreelتعریف کردن
ترجمه آنلاین
نقش بسته