معنی

جا دادن، خواباندن، محاط کردن، دور گرفتن، فرو کردن، نشاندن، جاسازی کردن، در درون کار کردن
سایر معانی: (آجر و غیره) کار گذاشتن، قرار دادن، به خاطر سپردن، (در ذهن) نقش بستن، ریشه دواندن، جاگرفتن، در بر گرفتن، در خود جادادن، (جوانه یا گیاه ریشه دار را در زمین) کاشتن، نهال زدن، غرس کردن
[ریاضیات] محاط کردن، جا دادن، نشاندن، غوطه ور کردن، خواباندن
[پلیمر] جا دادن

ترجمه آنلاین

جاسازی کنید

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.