embarrassed
معنی
خجل، خجالتی، خجالت کش، ژولیده، منفعل
سایر معانی: دست پاچه کردن، براشفتن، خجالت دادن، شرمسار شدن
[حقوق] مضطر، ناچار (کسی که در تنگنا یا مضیقه حقوقی یا قانونی یا مالی قرار گرفته باشد)
سایر معانی: دست پاچه کردن، براشفتن، خجالت دادن، شرمسار شدن
[حقوق] مضطر، ناچار (کسی که در تنگنا یا مضیقه حقوقی یا قانونی یا مالی قرار گرفته باشد)
دیکشنری
خجالت زده
صفت
ashamed, embarrassed, shy, confusedخجل
shy, embarrassed, timid, coy, bashful, shamefacedخجالتی
embarrassedمنفعل
bashful, embarrassed, shamefaced, timidخجالت کش
unkempt, disheveled, scruffy, tangled, dazed, embarrassedژولیده
ترجمه آنلاین
خجالت زده