معنی

صورت، پیکر، تمثال، پیکرک
سایر معانی: (نقش برجسته و یا مجسمه به ویژه خوابیده روی سنگ قبر) تندیس، پیکره، گورتندیس، (عروسک پارچه ای که به شکل شخص مورد اعتراض درست می کنند و می سوزانند یا مورد تحقیر قرار می دهند) آدمک، هم تندیس، تمثال تهیه کردن
[عمران و معماری] تصویر برجسته

دیکشنری

عینک
اسم
image, effigy, icon, representation, statue, simulacrumتمثال
figure, body, effigy, likeness, statue, iconپیکر
effigyپیکرک
face, form, shape, figure, invoice, effigyصورت

ترجمه آنلاین

تجسم

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.