effectuate
/əˈfektʃuːˌet/

معنی

انجام دادن
سایر معانی: موجب شدن، باعث شدن، انگیزاندن، سبب شدن، ایجاد کردن، فراهم کردن، عملی کردن، صورت دادن

دیکشنری

تحقق بخشیدن
فعل
do, perform, carry out, accomplish, fulfill, effectuateانجام دادن

ترجمه آنلاین

مؤثر کردن

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.