معنی
مرزی
سایر معانی: عصبی، ناراحت، دلخور، رنجیده، زودخشم، بدخلق، لبه دار، تیز، زننده
[عمران و معماری] لبه دار
سایر معانی: عصبی، ناراحت، دلخور، رنجیده، زودخشم، بدخلق، لبه دار، تیز، زننده
[عمران و معماری] لبه دار
دیکشنری
سرخی
صفت
edgy, marginalمرزی
ترجمه آنلاین
عصبی
مترادف
anxious ، critical ، excitable ، excited ، high strung ، ill at ease ، impatient ، irascible ، irritable ، keyed up ، overstrung ، restive ، restless ، skittish ، tense ، touchy ، uneasy ، uptight