معنی
کنار، مرز، سر، تیزی، لبه، کناره، ضلع، نبش، دارای لبه تیز کردن، کم کم پیش رفتن، اریب وار پیش رفتن، تحریک کردن
سایر معانی: (لبه ی برنده ی شمشیر و چاقو و غیره) دم، تیغه، پره، برندگی، (صخره و پرتگاه و بالکن و غیره) لبه ی جلو آمده، کران، (دورترین جا از مرکز) مرز، حاشیه، حد، کرانه، (مجازی) آستانه، (در) شرف، شدت وحدت، تب و تاب، تمایل شدید، تندوتیزی، شور و اشتیاق، (هندسه) یال، خط راست (که حاصل به هم رسیدن دو سطح باشد)، لبه دار کردن، دارای دم کردن، حاشیه دار کردن، مرزدار کردن، اریب وار حرکت کردن (مثلا از میان جمعیت)، یک وری رفتن، کجکی رفتن، از پهلو بردن یا رفتن، با دقت و آهستگی حرکت کردن، (نبرد و مسابقه - معمولا با: out) شکست دادن (با اختلاف کم)، (به سختی) بردن، (سر یا لبه یا کناره ی چپر یا بته و غیره را) زدن، چیدن، (اسکی) با لبه (ی اسکی) رفتن، n : دارای لبه تیز کردن
[سینما] حاشیه / لبه
[عمران و معماری] لبه - گوشه - نبش - پیشانی
[کامپیوتر] لبه
[برق و الکترونیک] اج نوعی بمب هوا- به - زمین که توسط سیگنالهای ارسالی از ماهواره های GPS به دقت هدایت می شود و پس از تصحیح توسط ایستگاه زمینی منجر به اصابت بمب به هدفی واقع در فاصله ی حداکثر 32 کیلو متری از آن می شود . استفاده این نوع بمب سبب می شود که هواپیمای حامل آن در فاصله ی بسیار دور از هدف آن را رها کند و از خطرات انفجار و یا پدافند ضد هوایی دشمن در امان بماند . - لبه، گوشه
[مهندسی گاز] کناره، لبه، نبش
[نساجی] لبه - تیغه - کناره - حاشیه
[ریاضیات] کنار، گوشه، دوره، لبه، زاویه، نبش، یال
[کوه نوردی] لبـه
سایر معانی: (لبه ی برنده ی شمشیر و چاقو و غیره) دم، تیغه، پره، برندگی، (صخره و پرتگاه و بالکن و غیره) لبه ی جلو آمده، کران، (دورترین جا از مرکز) مرز، حاشیه، حد، کرانه، (مجازی) آستانه، (در) شرف، شدت وحدت، تب و تاب، تمایل شدید، تندوتیزی، شور و اشتیاق، (هندسه) یال، خط راست (که حاصل به هم رسیدن دو سطح باشد)، لبه دار کردن، دارای دم کردن، حاشیه دار کردن، مرزدار کردن، اریب وار حرکت کردن (مثلا از میان جمعیت)، یک وری رفتن، کجکی رفتن، از پهلو بردن یا رفتن، با دقت و آهستگی حرکت کردن، (نبرد و مسابقه - معمولا با: out) شکست دادن (با اختلاف کم)، (به سختی) بردن، (سر یا لبه یا کناره ی چپر یا بته و غیره را) زدن، چیدن، (اسکی) با لبه (ی اسکی) رفتن، n : دارای لبه تیز کردن
[سینما] حاشیه / لبه
[عمران و معماری] لبه - گوشه - نبش - پیشانی
[کامپیوتر] لبه
[برق و الکترونیک] اج نوعی بمب هوا- به - زمین که توسط سیگنالهای ارسالی از ماهواره های GPS به دقت هدایت می شود و پس از تصحیح توسط ایستگاه زمینی منجر به اصابت بمب به هدفی واقع در فاصله ی حداکثر 32 کیلو متری از آن می شود . استفاده این نوع بمب سبب می شود که هواپیمای حامل آن در فاصله ی بسیار دور از هدف آن را رها کند و از خطرات انفجار و یا پدافند ضد هوایی دشمن در امان بماند . - لبه، گوشه
[مهندسی گاز] کناره، لبه، نبش
[نساجی] لبه - تیغه - کناره - حاشیه
[ریاضیات] کنار، گوشه، دوره، لبه، زاویه، نبش، یال
[کوه نوردی] لبـه
دیکشنری
حاشیه، غیرمتمرکز
اسم
edge, rim, edging, margin, border, ledgeلبه
side, edge, border, fringe, margent, listelکناره
border, boundary, frontier, edge, bound, markمرز
bank, edge, margin, lotus, brink, vergeکنار
side, edge, rib, brim, costaضلع
sharpness, edge, acuteness, poignancy, trenchancy, verjuiceتیزی
head, end, tip, mystery, secret, edgeسر
digging, excavation, edgeنبش
فعل
edgeدارای لبه تیز کردن
stimulate, annoy, arouse, incense, agitate, edgeتحریک کردن
edgeکم کم پیش رفتن
edgeاریب وار پیش رفتن
ترجمه آنلاین
لبه
مترادف
bend ، berm ، bound ، boundary ، brim ، brink ، butt ، circumference ، contour ، corner ، crook ، crust ، curb ، end ، extremity ، frame ، fringe ، frontier ، hem ، hook ، ledge ، limb ، limit ، line ، lip ، margin ، molding ، mouth ، outskirt ، peak ، perimeter ، periphery ، point ، portal ، rim ، ring ، shore ، side ، skirt ، split ، strand ، term ، threshold ، tip ، trimming ، turn ، verge