معنی

مرتب کردن، کارها را تنظیم کردن
سایر معانی: 1- آراستن، بسیج کردن، فراخواندن 2- (متون حقوقی و غیره را) تدوین کردن، نوشتن 3- ایستاندن، متوقف کردن یا شدن 4- خود را جمع کردن، سی  ایستادن

دیکشنری

قرعه کشی کنید
فعل
draw upکارها را تنظیم کردن
arrange, order, serialize, dispose, marshal, draw upمرتب کردن

ترجمه آنلاین

ترسیم کند

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.