dramatic
معنی
نمایشی، درهم
سایر معانی: (وابسته به هنر نمایش) نمایشی، تئاتری، نمایش مانند (از نظر برخوردها و ساختمان)، (رویداد یا سرگذشت پرهیجان و پر تحرک) پرماجرا، شگرف، پرشور (dramatical هم می گفتند)، مهیج
[سینما] نمایشی - دراماتیک
سایر معانی: (وابسته به هنر نمایش) نمایشی، تئاتری، نمایش مانند (از نظر برخوردها و ساختمان)، (رویداد یا سرگذشت پرهیجان و پر تحرک) پرماجرا، شگرف، پرشور (dramatical هم می گفتند)، مهیج
[سینما] نمایشی - دراماتیک
دیکشنری
نمایشی
صفت
dramatic, exhibitive, demonstrative, expository, flashy, scenicنمایشی
mixed, tangled, garbled, shaggy, dramatic, indistinctدرهم
ترجمه آنلاین
دراماتیک
مترادف
affecting ، breathtaking ، climactic ، comic ، effective ، electrifying ، emotional ، expressive ، farcical ، histrionic ، impressive ، melodramatic ، powerful ، sensational ، startling ، striking ، sudden ، suspenseful ، tense ، theatrical ، thespian ، thrilling ، tragic ، tragicomic ، vivid