معنی
سخت، لجوج
سایر معانی: اخمو، بداخم، عبوس، ترشرو، (اسکاتلند) سرسخت، خیره سر، سرسخت
سایر معانی: اخمو، بداخم، عبوس، ترشرو، (اسکاتلند) سرسخت، خیره سر، سرسخت
دیکشنری
دلم برات تنگ شده
صفت
stubborn, obstinate, dour, opinionated, dogged, obdurateلجوج
hard, difficult, tough, strict, rigid, dourسخت
ترجمه آنلاین
دورو
مترادف
bleak ، crabbed ، dismal ، dreary ، forbidding ، glum ، hard ، harsh ، morose ، saturnine ، severe ، sour ، stringent ، sulky ، sullen ، surly ، ugly ، unfriendly