معنی
عامل، نماینده، کننده
سایر معانی: کننده ی کار، انجام گر، آدم کاربر، آدم ببر، آدم پرکنش، اهل عمل، اهل کار، فاعل
سایر معانی: کننده ی کار، انجام گر، آدم کاربر، آدم ببر، آدم پرکنش، اهل عمل، اهل کار، فاعل
دیکشنری
انجام دهنده
اسم
factor, factor, agent, operator, operative, doerعامل
doerکننده
representative, agent, envoy, representation, delegate, doerنماینده
ترجمه آنلاین
انجام دهنده