distraction
معنی
دیوانگی، گیجی، حواس پرتی
سایر معانی: موجب حواس پرتی، پرت اندیش ساز، سرگرمی، تفریح (آنچه که حواس را به چیز دیگری معطوف می کند)، ماژ، پرت اندیشی، پرشیدگی، شوریدگی، پریشانی، سردرگمی، درماندگی
سایر معانی: موجب حواس پرتی، پرت اندیش ساز، سرگرمی، تفریح (آنچه که حواس را به چیز دیگری معطوف می کند)، ماژ، پرت اندیشی، پرشیدگی، شوریدگی، پریشانی، سردرگمی، درماندگی
دیکشنری
حواس پرتی
اسم
distraction, wackinessحواس پرتی
confusion, bewilderment, stupor, distraction, stun, stupefactionگیجی
madness, insanity, frenzy, dementia, craziness, distractionدیوانگی
ترجمه آنلاین
حواس پرتی
مترادف
aberration ، abstraction ، agitation ، amusement ، beguilement ، bewilderment ، commotion ، complication ، confusion ، disorder ، dissipation ، disturbance ، diversion ، divertissement ، engrossment ، entertainment ، frenzy ، game ، interference ، interruption ، pastime ، perplexity ، preoccupation ، recreation