distinguished
معنی
مشخص، ممتاز، برجسته، فاخر، متمایز، متشخص
سایر معانی: (آدم) برجسته، طراز اول، شهیر، سرشناس
[ریاضیات] مشخص کردن، اختلاف زا، ممتاز، متشخص
سایر معانی: (آدم) برجسته، طراز اول، شهیر، سرشناس
[ریاضیات] مشخص کردن، اختلاف زا، ممتاز، متشخص
دیکشنری
برجسته
صفت
outstanding, prominent, leading, distinguished, eminent, notedبرجسته
privileged, excellent, distinguished, outstanding, illustrious, preferentialممتاز
distinct, distinguished, different, preferableمتمایز
specific, specified, determined, distinctive, defined, distinguishedمشخص
distinguishedمتشخص
fine, rich, costly, sumptuous, excellent, distinguishedفاخر
ترجمه آنلاین
متمایز
مترادف
acclaimed ، aristocratic ، arresting ، big name ، brilliant ، celebrated ، conspicuous ، dignified ، distingué ، eminent ، especial ، esteemed ، extraordinary ، famed ، foremost ، glorious ، great ، highly regarded ، honored ، illustrious ، imposing ، marked ، memorable ، name ، noble ، nonpareil ، notable ، noted ، noteworthy ، peerless ، prominent ، remarkable ، renowned ، reputable ، royal ، salient ، shining ، signal ، singular ، special ، stately ، striking ، superior ، talked of ، unforgettable ، venerable ، well known