disqualified
معنی
سلب صلاحیت کردن از، شایسته ندانستن، مردودکردن(درامتحان وغیره)
دیکشنری
رد صلاحیت شد
فعل
disqualify, incapacitateسلب صلاحیت کردن از
disqualifyشایسته ندانستن
disqualifyمردود کردن
reduce, alleviate, diminish, subtract, cut, deductکم کردن
reduce, reduce, decrease, diminish, lessen, detractکاستن
ترجمه آنلاین
رد صلاحیت شد