dismantle
/ˌdɪˈsmæntl̩/

معنی

پیاده کردن، بی مصرف کردن
سایر معانی: (ماشین آلات و غیره) پیاده کردن، از هم باز کردن، اوراق کردن، (ارتش - از وسایل دفاعی محروم کردن) پیاده کردن و بردن، روکش چیزی را برداشتن، (خانه یا کشتی و غیره را از اثاثیه و تسهیلات) خالی کردن، لخت کردن، از بین بردن، پیاده کردن ماشین الات عاری از سلاح یااثاثه کردن
[نساجی] باز کردن و پیاده کردن اجزای ماشین

دیکشنری

از بین بردن
فعل
disassemble, dismount, take down, set down, dismantle, overhaulپیاده کردن
dismantleبی مصرف کردن

ترجمه آنلاین

برچیدن

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.