dish out
معنی
در بشقاب خوردن، در ظرف ریختن
دیکشنری
غذای بیرون
فعل
dish outدر ظرف ریختن
dish outدر بشقاب خوردن
ترجمه آنلاین
ظرف خارج کردن
مترادف
allocate ، deliver ، dispense ، dole out ، fork over ، furnish ، give out ، hand ، hand out ، hand over ، inflict ، ladle ، mete out ، present ، produce ، scoop ، serve ، serve up ، spoon ، supply ، transfer ، turn over