disaffirm
معنی
انکار کردن، رد کردن، نقض کردن
سایر معانی: (حرف خود را) پس گرفتن، عدول کردن، رویگردانی کردن، زیرقول خود زدن، پیمان شکنی کردن، منکر شدن (در مقابل affirm)، نق کردن
[حقوق] انکار کردن، از رضای تقبلی عدول کردن، از تأیید عمل قبلی خودداری کردن
سایر معانی: (حرف خود را) پس گرفتن، عدول کردن، رویگردانی کردن، زیرقول خود زدن، پیمان شکنی کردن، منکر شدن (در مقابل affirm)، نق کردن
[حقوق] انکار کردن، از رضای تقبلی عدول کردن، از تأیید عمل قبلی خودداری کردن
دیکشنری
تأیید
فعل
deny, disclaim, recant, renege, repudiate, disaffirmانکار کردن
reject, throw down, refuse, deny, decline, disaffirmرد کردن
violate, quash, breach, break, contravene, disaffirmنقض کردن
ترجمه آنلاین
رد کردن