معنی

امر کردن، دیکته کردن، با صدای بلند خواندن
سایر معانی: املا کردن، تحکم کردن، به زور قبولاندن، تحمیل کردن، مجبور به پذیرفتن کردن، فرمان دادن، امر و نهی کردن، حکم کردن، زورگویی کردن، قلدری کردن، اصل، قاعده، (وجدان و عقل) ندا، دستور

دیکشنری

دیکته کردن
فعل
dictateدیکته کردن
dictateبا صدای بلند خواندن
command, bid, dictate, enjoin, ordain, directامر کردن

ترجمه آنلاین

دیکته کردن

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.