deterrence
معنی
بازداشت، بازداری
سایر معانی: سیاست انباشتن سلاح های اتمی به منظور منصرف کردن دشمن احتمالی از حمله، بازدارش (از طریق تهدید به عمل متقابل)، انصراف انگیزی، منع، منع از راه ارعاب و تهدید
سایر معانی: سیاست انباشتن سلاح های اتمی به منظور منصرف کردن دشمن احتمالی از حمله، بازدارش (از طریق تهدید به عمل متقابل)، انصراف انگیزی، منع، منع از راه ارعاب و تهدید
دیکشنری
بازدارندگی
اسم
inhibition, deterrence, blockage, dissuasionبازداری
detention, arrest, arrestment, deterrence, backset, curbبازداشت
ترجمه آنلاین
بازدارندگی