معنی

جدا، منفصل، غیر ذیعلاقه
سایر معانی: جدا (شده)، غیرمتصل، باز (شده)، باز از هم، مجزا، بی اعتنا، بی علاقه، نادلبسته، بی گرایش، بی طرف، نادرگیر
[ریاضیات] منفصل، جدا

دیکشنری

جدا
صفت
separate, apart, detached, discrete, segregate, anotherجدا
detached, separate, dismissed, disconnected, discharged, cutoffمنفصل
detachedغیر ذیعلاقه

ترجمه آنلاین

جدا شده

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.