desensitize
معنی
بی حس کردن
سایر معانی: حساسیت زدایی کردن، از میزان حساسیت کاستن، سوهش زدایی کردن، (فیلم عکاسی را) نسبت به نور کمتر حساس کردن، از حساسیت فیلم کاستن
سایر معانی: حساسیت زدایی کردن، از میزان حساسیت کاستن، سوهش زدایی کردن، (فیلم عکاسی را) نسبت به نور کمتر حساس کردن، از حساسیت فیلم کاستن
دیکشنری
دلسوزی
فعل
stun, paralyze, desensitize, benumb, amortize, amortiseبی حس کردن
ترجمه آنلاین
حساسیت زدایی