derive
معنی
مشتق شدن، نتیجه گرفتن، استنتاج کردن، مشتق کردن، منتج کردن، ناشی شدن از
سایر معانی: ناشی شدن، اشتقاق یافتن، فرآمد شدن، فراگرد کردن یا شدن، (از راه استدلال به نتیجه رسیدن) استنباط کردن، پی بردن، نتیجه گیری کردن، وجه اشتقاق چیزی را نشان دادن، (واژه) ریشه یابی کردن، واجریشه یابی کردن
[ریاضیات] مشتق گرفتن، نتیجه گرفتن، پیدا کردن، استخراج کردن، به دست آوردن
سایر معانی: ناشی شدن، اشتقاق یافتن، فرآمد شدن، فراگرد کردن یا شدن، (از راه استدلال به نتیجه رسیدن) استنباط کردن، پی بردن، نتیجه گیری کردن، وجه اشتقاق چیزی را نشان دادن، (واژه) ریشه یابی کردن، واجریشه یابی کردن
[ریاضیات] مشتق گرفتن، نتیجه گرفتن، پیدا کردن، استخراج کردن، به دست آوردن