demonstrate
معنی
نشان دادن، اثبات کردن، ثابت کردن، شرح دادن، تظاهرات کردن
سایر معانی: (از راه استدلال یا آزمایش) اثبات کردن، هایی کردن، (طرز کار چیزی را به منظور فروش و غیره) نشان دادن، سهستن، سهیدن، آشکار کردن، بروز دادن، ابراز کردن، در تظاهرات شرکت کردن، هنگامه گری کردن، اثبات کردن با دلیل
[فوتبال] ثابت کردن-دلیل آوردن
[ریاضیات] ثابت کردن، نشان دادن، به دست آوردن، به نمایش در آوردن، ثبوت، اثبات کردن، برپایی
سایر معانی: (از راه استدلال یا آزمایش) اثبات کردن، هایی کردن، (طرز کار چیزی را به منظور فروش و غیره) نشان دادن، سهستن، سهیدن، آشکار کردن، بروز دادن، ابراز کردن، در تظاهرات شرکت کردن، هنگامه گری کردن، اثبات کردن با دلیل
[فوتبال] ثابت کردن-دلیل آوردن
[ریاضیات] ثابت کردن، نشان دادن، به دست آوردن، به نمایش در آوردن، ثبوت، اثبات کردن، برپایی
دیکشنری
نشان دادن
فعل
show, demonstrate, display, illustrate, represent, indicateنشان دادن
prove, demonstrate, evidence, freeze, ascertain, clinchثابت کردن
describe, explain, depict, demonstrate, illustrate, narrateشرح دادن
demonstrate, prove, assert, affirm, aver, corroborateاثبات کردن
demonstrateتظاهرات کردن
ترجمه آنلاین
نشان دادن
مترادف
authenticate ، determine ، establish ، evidence ، evince ، exhibit ، expose ، flaunt ، indicate ، make evident ، make out ، manifest ، prove ، roll out ، show and tell ، test ، testify to ، trot out ، try ، validate