demarcate
معنی
تعیین حدود کردن، محدود کردن، نشان گذاردن
سایر معانی: کران بندی کردن، مرزنمایی کردن، حدود (چیزی را) معلوم کردن، سوا کردن، جدا کردن، (تفاوت دو یا چند چیز را) مشخص کردن، متمایز کردن (demark هم می گویند)
[ریاضیات] محدود کردن، تعیین حدود کردن، حدفاصل تعیین کردن
سایر معانی: کران بندی کردن، مرزنمایی کردن، حدود (چیزی را) معلوم کردن، سوا کردن، جدا کردن، (تفاوت دو یا چند چیز را) مشخص کردن، متمایز کردن (demark هم می گویند)
[ریاضیات] محدود کردن، تعیین حدود کردن، حدفاصل تعیین کردن
دیکشنری
تعریف کردن
فعل
limit, restrict, curb, narrow, confine, demarcateمحدود کردن
abound, demarcateتعیین حدود کردن
check, demarcateنشان گذاردن
ترجمه آنلاین
مرزبندی کردن