delimitate
معنی
محدود کردن، تحدید حدود کردن
سایر معانی: محدود کردن، تحدید حدود کردن
[ریاضیات] تعیین حدود کردن، محدود کردن
سایر معانی: محدود کردن، تحدید حدود کردن
[ریاضیات] تعیین حدود کردن، محدود کردن
دیکشنری
محدود کردن
فعل
limit, restrict, curb, narrow, confine, delimitateمحدود کردن
delimitateتحدید حدود کردن
ترجمه آنلاین
تحدید کردن