deliberative
معنی
مشورتی
سایر معانی: کنکاشی، چاره جویانه، سنجشی، تاملی، مشاوره ای، شوروی، تدبیری، مقرون به تامل
سایر معانی: کنکاشی، چاره جویانه، سنجشی، تاملی، مشاوره ای، شوروی، تدبیری، مقرون به تامل
دیکشنری
مشورت
صفت
advisory, deliberative, consultativeمشورتی
ترجمه آنلاین
مشورتی
مترادف
calculated ، cogitative ، contemplating ، contemplative ، excogitative ، meditating ، meditative ، planned ، probing ، purposeful ، reasoning ، reflective ، thinking