cruise
معنی
سایر معانی: (برای تفریح یا جستجو) گشت زدن، پرسه زدن، (هواپیما) با پر بازده ترین سرعت پرواز کردن، سرعت بهینه، (اتومبیل) با سرعتی که راننده از قبل توسط دستگاه خودکار تعیین کرده است حرکت کردن، بهین رو، (در دریا یا خشکی یا هوا) سفر کردن، رهسپار بودن، دریا گردی کردن، نوردیدن، سفر تفریحی، نوردش، (جنگلبانی - برای تخمین میزان چوب) در جنگل گشتن، جنگل را وارسی کردن، (به منظور یافتن شریک همجنس باز) گشتن و دید زدن