معنی

خمره، سبو
سایر معانی: (کوزه یا بستو) سفال، سفالینه، ظرف سفالی، سفال شکسته، پاره سفال (قطعات شکسته ی ظرف سفالی)، (محلی - بیشتر در انگلیس)، دوده، کثافت، رنگی که پارچه ی تازه رنگرزی شده پس می دهد، دوده ای کردن، کثیف کردن، اسب پیر و زهوار دررفته، (شخص یا چیز) زهواردر رفته، لکنته، فرتوت، پیر هاف هافو، قراضه، (خودمانی) بیمار خیالی، (بیمار) نق نقو

دیکشنری

کوزه کردن
اسم
vat, crock, tunخمره
pitcher, crock, jar, pot, stoupسبو

ترجمه آنلاین

خمره

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.